*نویسنده: محمد جواد صاحبی
دين و فرهنگ در بسيارى از جوامع چنان به هم پيوسته است كه جداسازى آن دو از هم دشوار و ناممكن مىنمايد ، از اين رو كنش و واكنش دينها و فرهنگها بر يكديگر بسيار پيچيده به نظر مىرسد ، به ويژه در ايران كه از ديرباز اين دو مقوله به گونهاى در هم تنيده است كه تصور هر يك ، ديگرى را تداعى مىكند؛ دانش پرورى و دين مدارى ايرانيان بسيار ديرپا و همپاى تاريخ آنهاست .
ايرانيان در گستره فرهنگ و دانش ، سابقهاى طولانى دارند . آنان با تلاشهاى خستگىناپذير ، گذشته درخشانى را آفريدند و در فرهنگ انسانى ، نقش ِ عمدهاى را ايفا كردند . آريايىها چهار هزار سالِ پيش با آداب و رسوم خاص در ايران زندگى مىكردند . مادها داراىِ آثار هنرى و علمى و عنوانهاى حكومتى و سياسى بودند ، سپس هخامنشيان ، فعاليتهاى علمىِ خود را گسترش دادند . در زمانِ ساسانيان رشتههاى گوناگونِ علمى از قبيلِ پزشكى ، رياضيات ، موسيقى ، فلسفه و ديگر علوم رونق گرفت و در مدائن ، جندىشاپور و برخى شهرهاى ديگر ، مراكز علمىِ جديد و مهمى بهوجود آمد .
هردوت مىنويسد: «نخستين ملتى كه دانشمندانش پيش از مصرىها و حتى پيش از يونانىها به تعليم فلسفه پرداختند و مدارسى براى آموزش آن تأسيس كردند ، ايرانىها بودند .»( هانرى كربن ، ص 289 )
آنان در روزگارى كه در سرزمينهاى ديگر براى جنس مؤنث، ارزش چندانى قائل نبودند، زنان و دختران خود را به دانش اندوزى توصيه مىكردند. در يك متن پهلوى، اين عبارت آمده است كه:
زن و فرزند را از تحصيل هنر باز مدار تا غم و اندوه به خانه تو راه نيابد و در آينده پشيمانى نبرى (اخلاق ايران باستان، ص 94).
اين امر با تأكيد بيشترى در ونديداد نير آمده است زن و فرزند ابايد به كسب دانش و هنر فراخواند و فرزندان را اعم از پسر و دختر به دبستان فرستاده. (ونديداد قسمت چهارم، قطعه 44).
اين قومِ دانشدوست و حقيقتطلب ، به محضِ آشنايى با اسلام و تعمّق در آموزههاىِ الهى ، عقلانى و انسانى آن ، با آغوش باز آن را پذيرفتند و در رشد و گسترش شاخههاى مختلفِ علوم آن كوشيدند . جنبه عدالتخواهىِ اسلامى و مبارزه با تبعيض ، از ويژگىهاى جذّاب ديگرى بود كه ايرانيان را مجذوب خود ساخت . اين پذيرش به هيچرو تحميلى و از سَرِ زور نبود بلكه جنبه اختيارى داشت و با روح و فطرت آنان هماهنگ بود؛ دليل آن اين است كه پيشترها اديان ديگرى در كشورشان فعاليت داشتند ، اما از پذيرش آن ، تن زدند؛ مثلاً در هنگامِ تسلط سلوكيان ، مردم ايران به دينِ يونانى ، بىاعتنايى كردند ، يا در دوره بعد از اسلام و در هنگام سلطه مغولان ، با وجود ارعاب و ترس و شمشير ، نه تنها دينِ مغولان را نپذيرفتند بلكه پس از چندى آنان را هم جذبِ اسلام كردند .
وزشِ نسيمِ آزادى بخش اسلام بر ايران و تلاقىِ دو فرهنگِ ايرانى و اسلامى مناسباتِ دين و فرهنگ را بههمراه داشت و ثمرات ميمون و مباركى براى بشر به بار آورد . اين فرهنگِ ايرانى ـ اسلامى پويا ، غنى و گسترده بود؛ بهطورى كه مرزهاى جغرافيايى را درنورديد و در شمال افريقا هند و حتى اروپا راه يافت .
بررسىِ اين مناسبات و چگونگىِ خدماتِ متقابل ايران و اسلام از بايستههاى پژوهشى روزگار ما است