نویسنده: دکتر فاروق صفی زاده (بوره که یی)
واژه هاى انسان ، دين ، جامعه و فرهنگ؛ را گرچه به لحاظ مفهومى مىتوان از هم متمايز كرد ، در واقعيت ، ارتباطى بسيار نزديك ، قطعى و عينى بين آنها وجود دارد . هيچ فرهنگى بدون دين و جامعه نمىتواند وجود داشته باشد و هيچ دين و جامعهاى ، بدون فرهنگ نيست . همچنين بدون فرهنگ ، اساسا انسان ـ به معنايى كه معمولاً مىشناسيم ـ وجود نخواهد داشت . جامعه ، نظامِ روابط متقابلى است كه انسانها بين خود برقرار مىكنند و فرهنگ ، شيوه زندگى ، ارزشها ، عادتها و رسوم و كالاهايى كه توليد مىكنند . اين ارتباط جدا نشدنى ، ما را بر آن مىدارد تا در بررسى مفهوم فرهنگ به تطور و دگرگونى آن ، به موازات تغيير و تحولى كه در جامعه و نظامهاى اجتماعى روى مىدهد ، توجه كنيم . از اين منظر ، شناخت فرهنگ هر جامعه ، مستلزم توجه به جنبههاى پيشينى و كنونى است . جنبههاى پيشينىِ فرهنگ ، آداب و رسوم و سنتها را بازمىتاباند و جنبههاى كنونى ، فرهنگ نو و ويژگىهاى آن را كه در جامعه تبلور مىيابد ، مىشناساند .
مفهوم فرهنگ با اين تعبير ، گسترهاى از پديدهها و مجموعهاى از رخدادها است كه امروزه تحليلگران رشتههاى گوناگون ، از جامعهشناسى و انسانشناسى گرفته تا تاريخ و نقد ادبى ، بدانها توجه دارند .
فرهنگ در زبان فارسى ، اسم مصدر «فرهنجيدن» به معناى ادب كردن و دانش آموختن است . فرهنگ ، مبدل «فرهنج» است و در تكلم هم گاهى به كار مىرود . در پهلوى فَرَهنگ است و در «كارنامه اردشير بابكان» مكرر به كار برده شده . در پهلوى فرهنگستان به معناى مدرسه آمده . همچنين فرهنگ ، فعل امر از مصدر فرهنجيدن به معناى ادب كردن و دانش آموختن است . معناى فرهنگ در «سنسكريت ، به معناى بههم رسيدن و جمع شدن است . پرسنگ نيز به معناى مباحثه آمده است .
در زبان لاتين ، فرهنگ:culture برگرفته از واژه لاتينىِ cultura است و در خلال سالهاى جديد ، در بسيارى از زبانهاى اروپايى ، حضورى درخور داشته است . بعضى از مفاهيم اصلى cultura كه ابتدا به معناى «پروردن» يا «به چيزى مانند گياهان يا جانوران ، گرايش داشتن» بود ، در نخستين كاربردهاى اين مفهوم در زبانهاى اروپايى وجود داشت . از اوايل دهه شانزدهم ، معناى اوليه «كولتورا» رفته رفته از حوزه كشاورزى و دامپرورى خارج شد و در مفهوم پيشرفت انسان ، از كشت محصولات تا فرهيختگى ذهن ، به كار رفت . با اين حال ، كاربرد اين واژه ، به معناى فرايندى همگانى ، يا فرآورده چنين فرايندى ، از اواخر سده هجدهم و اوايل سده نوزدهم باب شد . اين واژه نخست در زبانهاى فرانسوى و انگليسى كاربرد يافت . سپس در اواخر سده هجدهم از فرانسه به آلمان رفت و بعدها به شكل Kulturنوشته شد .
از اوايل دهه نوزدهم ، واژه فرهنگ را مترادف و در مواردى ، متضاد واژه تمدن به كار مىبرند؛ با اين حال كاربرد دو واژه فرهنگ و تمدن در زبانهاى انگليسى و فرانسه ، با هم تداخل پيدا كرده است: هر دو به صورتى فزاينده در شرح فرايند پيشرفت انسان و فرهيخته شدن و يا متمدن شدن كاربرد دارند؛ اما اين دو واژه در زبان آلمانى متضاد يكديگرند . چه تمدن ( zivilisation ) مفهومى منفى پيداكرده و فرهنگ ( Kultura ) مفهومى مثبت .
واژه تمدن به ادب و تزكيه رفتار مربوط بود ، حال آن كه فرهنگ بيشتر در مفهوم فرآوردههاى فكرى ، هنرى ، و روحى كه فرديت و خلاقيت انسانها طى آنها بيان مىشد ، به كار مىرفت .
در اواخر سده هجدهم و اوايل سده نوزدهم ، اصطلاح فرهنگ عموما در آثارى كاربرد داشت كه در پى تنظيم تاريخهاى جهانى پيشرفت انسان بودند . در اين آثارِ تاريخى ، اصطلاح فرهنگ معمولاً در معناى فرهيختگى ، پيشرفت و عزت خصايص جسمانى و روحانى فرد يا افراد به كار مىرفت . لذا تاريخهاى فرهنگ ، نمايانگر عقيده روشنگرى در ماهيت و قابليت رو به رشد دوره نوين بودند . حال آن كه در همان زمان ، مفهوم مثبت فرهنگ ( رشد نبوغ و گسترش استعدادهاى انسان ) را نيز مىرساندند .
مفهوم فرهنگ را در اواخر سده هجدهم و اوايل سده نوزدهم چنين برشمردهاند: فرهنگ ، فرايند گسترش وافزايش استعدادهاى بشرى است؛ فرايندى كه با جذب و فراگيرى آثار پژوهش و هنرى ، به آسانى شكل مىگيرد و در پيوند ماهيت رو به رشد دوره نوين است .
مفهوم فرهنگ ، پيوند تنگاتنگى با گسترش انسانشناسى داشت . چندان كه گاهى ادامه اين دو را يكى مىدانستند . انسانشناسى ، يا دست كم ، يكى از شاخههاى مهم انسانشناسى ، همان بررسى تطبيقى فرهنگ است . بر پايه ديدگاه «اى . بى . تيلور» استاد انسانشناسى دانشگاه آكسفورد ، فرهنگ را مىتوان مجموعه به هم پيوستهاى از باورها ، آيينها ، قوانين ، اشكال گوناگون دانش و هنر و مانند آن تلقى كرد كه تك تك افراد به عنوان اعضاى جامعهاى ويژه آنها را فرا مىگيرند و مىتوان با روش علمى به بررسى آنها پرداخت .
فرهنگ ، سلسله مراتب لايه لايه ساختهاى معنا دار است و دربرگيرنده عملكردها ، نمادها و نشانهها ، كششها ، لحظهها ، لحظههاى جعلى ، نقيضهها و نيز گفتهها ، مكالمهها و خودگويىها است . ما هنگام تجزيه و تحليل فرهنگ ، وارد لايههاى شكافته معنا مىشويم و به توصيف و باز هم توصيف عملكردها وتجاربى كه د رنزد هر توليد كننده ، دريافت كننده و تحليل كننده اين عملكردها و تجارب در زندگى روزانه ، معنادار هستند ، مىپردازيم . تجزيه و تحليلهاى فرهنگ يعنى نوشتههاى قومنگارانه انسانشناسان همان تفسيرند؛ اما به گونهاى ديگر ، گزارشهايى منظم از جهان هستند كه افراد سازنده آن ، دقيقا آنها را تشريح و تحليل مىكنند . قوم نگاران ، گفتمان اجتماعى را مىنگارند . بدين ترتيب ، قوم نگاران ، گفتمان اجتماعى را از صورت يك رخداد گذار و موقتى خارج و آن را به متنى ماندگار و دقيق تبديل مىكنند .
فرهنگ ، الگوىِ معانى نهفته در صورتهاى نمادين ، از جمله عملكردها ، گفتهها و هر موضوع معنادار است و افراد ، با توسل به آن مىتوانند با يكديگر ارتباط برقرار كنند و تجارب؛ تصورات و عقايد خود را به يكديگر انتقال دهند .
فرهنگ را مىتوان به چند وجه زير تقسيم نمود: فرهنگ درونى شده ، فرهنگ نمادى ، فرهنگ نهادى و فرهنگ متبلور .
اگر اين تقسيم بندى را بپذيريم ، مىتوان فرهنگ را واقعيتى دانست كه در چهار شكل تجربه مىشود: درون ( تجربه بىواسطه ) ، نمادها ( ازطريق تجربه درونى و تجربه نماد به صورت تجربى ) ، نهاده و آثار ( ابزار ) .
مفهوم فرهنگ ، از نگاه حوزه و گستره فرهنگ ، كل حوزه زندگى انسان را دربرمىگيرد و مفهومى ويژه علوم اجتماعى نخواهد بود ، بلكه فرهنگ ، از موضوع كار فلاسفه گرفته تا انسانشناسان ، تا روانشناسان و خلاصه ، علماى رشتههاى مختلف را شامل مىشود كه هدف تمام بررسىها ، دستيابى به معانى است .
خرده فرهنگها و دين
گروههاى اجتماعى مانند: طايفه ، تيره ، عشيره ، قبيله ، ايل ، گروههاى مكانى و محلى ، مانند مردم يك ناحيه يا ده ، گروههاى شغلى ، خويشاوندى ، اقليتهاى مذهبى و بالأخره قشرهاى مختلف اجتماعى يك جامعه ، هر كدام فرهنگ كوچك ويژهاى دارند كه در درون چارچوب گروه اجتماعى خاص آنها مطرح است . به طور كلى ، هويت و شكل اختصاصى فرهنگ در هر يك از اين گروهها ، خُرده فرهنگ يا پاره فرهنگ نام دارد . پاره فرهنگها را در طبقات و قشرهاى اجتماعى يك جامعه شهرى ويا روستايى نيز مىتوان مشاهده كرد .
فرهنگهاى سنتى نيز فرهنگهايى هستند كه اساسا بر پايه سنت پديد مىآيند و سنت شامل انتقال تمامى تجربيات نوع زندگى و نظم ارزشها در خلال نسلها است .
فرهنگهاى سنتى داراى پايگاههاى اجتماعى ، مراتب اجتماعى ، باورها ، شيوههاى رفتارى ، شكلهايى از اقتدار ، عادتها و رسم خاص و متمايز از فرهنگ جديد هستند . معمولاً ايستا هستند و به طور محسوس در جهت ترقى تطور نمىيابند .
بنابراين فرهنگ يك جامعه تشكيل شده است از: هنرها ، اعتقادها ، دين ، اخلاق ، صنايع ، فنون ، قوانين ، سنن و معارف و آداب و رسوم و عادتها .
دين ، ارتباط تنگاتنگى با فرهنگ دارد . واژه دين يك واژه اوستايى است كه وارد زبان عربى نيز شده است . اصل اين واژه دَاِنا به معناى وجدان آمده . برخى آن را به خود Egoمعنا كردهاند . دَاِنا ، مركز اخلاق است . كسى كه به فرمان وجدانش رفتار كند ، از راه اخلاق دور نمىشود و وجدانش آرام و سربلند مىباشد . برعكس آن كه وجدانش را نديده گرفته و زير پا بگذارد و اخلاق را رها كند؛ دَاِنايش رنج مىبيند و آلوده مىشود . بناب به يشتها ، دَاِناى[1] هر كس در سر پل چينوت ( صراط در اسلام ) به انتظار روان صاحبش مىايستد . وجدان شخص اشو و نيكوكار ، به چهره دوشيزهاى زيبا ظاهر مىشود و هر آدمى از راه وجدانش به بهترين و يا بدترين محيط راهنمايى مىشود . آن چه در اين باره در «يشت» آمده ، بايد نمادين گرفت كه به هر دو ، نمايانگر وظيفه و كار دَاِنا در ساختن شخصيت فردى است .
دين يك سلسله اصول وجدانى ، اخلاقى ، انسانى و مردمى است . هر چه را كه وجدان تأييد و تصويب كند؛ مانند راستى و درستى ، تقوا و پارسايى ، گذشت و فداكارى ، مهر و محبت ، برادرى و برابرى و . . . دين در تمام ادوار يكسان و تغييرناپذير است . اصول دين مورد تأييد تمام اديان جهان است و هيچ كدام از آنها اصول اخلاقى مذكور را انكار و يا نفى نكرده است؛ اما مذهب از ريشه ذَهَبَ يعنى رفتن گرفته شده است به معناى راه و روش ، رسم و عادت ، آداب و سنن .
مذهب ، برخلاف دين ، بنابه اقتضاى زمان و مكان و محيط ، قابل تغيير است .
هريك از اديان بزرگ جهان ، يكى از اصول اخلاقى را بر ساير اصول ترجيح داده و آن را الگوى دين خود شمردهاند . در دين زرتشتى ، اصل «اشا» بر ساير اصول برترى داده شده است . در اسلام ، اصل برادرى و برابرى ساير اصول را تحتالشعاع خود قرار داده است . در مسيحيت ، مهر و محبت و در مذهب بودا ، فداكارى در راه ميهن و دين بر ساير اصول وجدانى و اخلاقى برترى داده شدهاند .
«اشا»[2] در آيين زرتشت ، به مفهوم راستى و پاكى گرفته شده و داراى مفاهيم زير است: راستى و درستى ، پاكى و پرهيزگارى ، از خود گذشتگى و فداكارى ، شهامت و جوانمردى ، داد و انصاف ، ميانهروى و اعتدال ، نظم و انضباط ، هنجار هستى و سامان در هر چيزى . واژه «اشا» ، داراى كليه صفات نيك انسانى بوده و به كار بستن آن در زندگى مىتواند بشر را به سوى ترقى و تكامل و سعادت و خوشبختى برساند . به همين جهت «اشو» زرتشت در گاتاها ، درينا ، هات 60 ، از هستى بخش يكتا ودانا چنين آرزويى دارد ـ اى مزدا! به وسيله اشا ، چه وقت تو را ديده ، به تو نزديك شده و سرانجام به وصال تو نايل خواهم شد .
سوره مقدس اشم و هو ، مفهوم اشا را مىنماياند كه هر زرتشتى ، بايد چندين بار در روز به طور مكرر هنگام نماز و نيايش تكرار كند:
اشم و هو هيستم استى asem wohu wahistem asti
اوستا استى اوستا اَهمايى austa asti oosta ahmayi
هى يَت اشايى وهيشتايى اشم hiyat asayi wahistayi asem
گذشته از اصل اشا ، يعنى راستى و پاكى و شهامت و جوانمردى ، يازده اصل ديگر كه اگر از آنها پيروى شود ، انسان را به درجه كمال رسانيده و با خوشبختى در اين جهان و رستگارى در جهان ديگر هم قرين خواهد ساخت .
اين يازده اصل به شرح زير است:
1 ـ توحيد مطلق و ايمان به اين كه اهورامزدا ، هستى بخش دانا ، آفريننده تمام كاينات و سرچشمه همه نيكويىها است و او را شريك و انبازى نيست . مضامين گاتاها صراحت كامل بر توحيد مطلق دارد .
2 ـ اعتقاد به دو اصل ضدين ، نيك و بد يا سپنتا و انگره مينو ، انديشه سازنده و ويرانگر دو اصلى كه در عين لازم ملزوم يكديگر بودن ، مدام با هم در پيكارند . در گاتاها چنين آمده است: دو گوهر همزادى كه در عالم تصور بهوجود آمدند: يكى نيكى است در انديشه و گفتار و كردار و ديگرى بدى . مرد دانا بايد نيك را برگزيند نه زشت را . فرشته و اهريمن در انديشه و وجود انسانى است . هر فردى بايد سعى كند بر هواى نفس خود چيره گردد . انديشه خود را از هر آلودگى پاك كند و استعدادهاى ذاتى خود را پرورش دهد تا بتواند بر نيروى پليد و اهريمنى غلبه پيدا كند؛ چون نويد داده شده كه سرانجام نيكى بر بدى و نور بر ظلمت چيره خواهد گرديد . هر فرد زرتشتى وظيفه دارد چون سربازى عليه نيروى شر به طور مداوم و پىگير بجنگد و به فيروزىِ «سپنتامن» كمك كند .
3 ـ آزادى عقيده و بيان و آزادى گزينش راه نيك و بد و حتى كيش و آيين خويش ، هر فرد زرتشتى بايد هر كارى را از روى عقل و خرد و ضمير روشن انجام دهد و به عاقبت كار نيك بينديشد ، زيرا كيفر و پاداش مترتب بر آن كار را بايد متحمل گردد .
4 ـ مسئوليت هر فرد در قبال آزادى و پاسخ گويى به نتايج حاصله از كار نيك و بد خويش ، در كيش زرتشت شفيع و واسطهاى وجود ندارد تا در روز واپسين از شخص حمايت كند .
5 ـ عقيده به جاودانى روان پس از مرگ و فناشدن جسم ، روان پاسخ گوى نيك و بد شخص خواهد بود .
6 ـ عقيده به بهشت و دوزخ و ومكافات و مجازات نيكان و بدان . از ديدگاه تاها؛ بهشت و دوزخ منشى و روانى است و با آن چه كه در آردى ويران نامه ذكر شده ، تفاوت فاحشى دارد . اشو زرتشت مىفرمايد: وهيستم منو[3] يا وهيستم انكهو:[4] يعنى بهترين انديشه و راحتترين وجدان و مرفهترين زندگى بهشت است و اچيستم منو( acistem mano ) و اچيستم انكهو يا دژانكهو( dêzankhu ) يعنى: بدترين انديشه ، ناراحتترين وجدان و كثيفترين زندگى دوزخ است .
7 ـ ايمان به پيغمبرى اشو زرتشت و اين كه از جانب خداوند مأمور ارشاد بشر بوده و به او وحى و الهام مىشده است .
8 ـ عقيده به روز واپسين و رستاخيز معنوى نه جسمانى .
9 ـ عقيده به مراحل ششگانه رسايى و وظيفه هر فرد در تلاش براى نيل به كمال و رسايى .
10 ـ عقيده به موعود زمان يا سوشيانت: يعنى نجاتدهنده بشرى كه هر چند وقت يك بار براى رهايى مردم ظهور خواهد كرد تا عدل و داد را مستقر و مردم را متوجه يكتا پروردگار و راستى و پاكى سازد .
11 ـ عقيده برگشت انسان به سوى خدا ـ ما پرتوى از نور خدا هستيم و پس از مرگ نيز به سوى او بازخواهيم گشت: «انالِلّه و انا اليه راجعون» .
كهنترين يادگارى كه از شيوه زندگانى و پرستش آرياييان به دست است ، همان كتابهاى ويدا و گاتاها است . آرياييان هند و ايران ، كه نخست در يك جا با هم مىزيستند ، ناگزير داراى كيشى يكسان و همانند بودهاند و ساليان دراز ، پس از جدايى و جايگزينى در سرزمينهاى جدا از هم ، باز بر همان آيين بودهاند . كتابهاى ويدا ، عبارتند از: ريگ ويدا( rig wida ) ، ياجور ويدا( yayur wida ) ، ساما ويدا و آتهروا ويدا( atihro wida ) . هر ويدا به دو گروه سامهيتا ، يعنى مجموعه سرودها و براهمنها ( Birahmana ) يا گزارش سرودهاى ويدا بخش مىگردد . هر براهمن خود به دو گروه آرانياكا و اوپانيشاد بخش مىشود آرانياكاها درباره نيايش و ستايش و انديشه درونى يا اوبا يساناكاندا است و اوپانيشادها در شناسايى خدايان و حكمت آنها و دانايى بىكران يا جناناكاندا مىباشد .
ويدا را روى هم رفته اَپَااُورشيا( apaoworsiya ) يا منيوى ( غير انسانى ) مىنامند ، زيرا به گمان هندوان ، اين سرودها زاييده انديشه انسانى نيست و از جهان منيوى فروفرستاده شده است . واژه ويدا از ريشه ويد ، به معناى دانستن است .
ريگ ويدا كهنترين بخش ويدا است كه هم از روى ديرينگى و هم از نظر ارزش نبشتههاى آن براى بررسى آيين آرياييان بسيار گرانمايه است . به گفته «ماكس مولر» اين بخش بىگمان كهنترين سندى است كه از اقوام هند و اروپايى به دست آمده و از 12 تا 15 سده پيش از ميلاد مىباشد . به گفته «رام موهان روى» ، خدايان ودايى ، مظاهر تمثيلى خداى يگانه است . سرودهاى ريگ ويدا ، همه در شكوه و توان خدايان نيك است .
«او روبينلو» ، عارف بزرگ و دانشمند معاصر هند ، مىگويد:
«خدايان ريگ ويدا ، حقايق روانى انسانند . او اظهار مىدارد: ريگ ويدا ، مدركى است كه از دوران باستان انديشه انسانى به ما رسيده است . در آن هنگام علوم معنوى زير پرده صور مادى اصنام و رموزى كه معناى ويدا را از توده مردم مىپوشاند ، و به فرهيختگان آشكار مىساخت ، پنهان شد ».
«سرمونير ويليامز» مىگويد:
«مذهب ويدايى ، پرستش پديدههاى طبيعت مانند آتش ، خورشيد و باران است . اين پديدهها گاهى به سانِ خدايى نمودار مىگردد و شايسته پرستش مىشوند ، و گاهى همانند يك مفهوم كلى خداى يگانه درمىآيد ».
وارونا ، خداى آسمان بيكران؛ از كهنترين خدايان نژاد آريا است . ريگ ويدا وارونا را به صف اسورا يعنى بزرگ نامزد كرده است . او را ويشوادرستا( wisva darista ) يا ظاهر در همه جا نام نهاده است . او است كه زمين و آسمان را پايدار ساخت و سامان و خوشبختى جهان را پديد آورد و براى هميشه نگاهدارنده پيمان و شكستدهنده پيمان شكنان است . دربارگاه او بزرگترين گناه دروغ است . از اين رو نام او در بيشتر سرودهاى ويدايى با نام خداى فروغمند ديگرى به نام «ميترا» همراه است و ميترا ، وارونا خوانده مىشود . ميترا وارونا ، هر دو داراى يك انديشه هستند و سامان جهان و قانون راستى را هر دو نگهبانند .
ميترا خود خداى پيمان ، ياور رستگاران و نگهبان خستگىناپذير و دارنده چراگاههاى گسترده است . او خورشيد غروبناپذير است كه همه چيز را مىبيند و همه جا حاضر است وهزار گوش و هزاران چشم دارد . ميترا همچنان كه پيمان شكنان را به كيفر مىرساند ، به درستكاران مهربان وپاداشدهنده است .
رسنو( rasno ) و سروش ، از براى يارى او در زير فرمانش هستند . نيروى اعجازآميز «وارونا را مايا يعنى جادو نام نهادهاند . خدايان ديگرى نيز در ويگ ويدا و آيين ويدايى وجود دارند ، همچون: ايندرا: پادشاه خدايان ، آگنى: خداى آتش و . . . .
در همين روزگاران است كه زرتشت ، پيامبر باستانى ايران و نخستين و آخرين پيامبر نژاد بزرگ آريا ، پيام خويش را آشكار ساخت و بشر را به شاهراه يكتاپرستى راهبرى نمود .
به نوشته: ژ . دومزيل ،
«زرتشت به راستى نخستين مصلحى است كه به تبليغ يگانهپرستى و عظمت خداوندى پرداخت وبه خداى يگانه و توانايى كه كبريايى او بيش از خدايان ديگر است ، معتقد شد . تعاليم اخلاقى و خداشناسى زرتشت ، با جهانبينى نوينى كه همانا وسعت نظر و تعميم مبارزه خير و شر است ، همراه مىباشد ».
زرتشت با تهور شگفتآورى ، آداب مذهبى را از اصل دگرگونى ساخت . وى نه تنها مراسم قربانى را منع كرد ، بلكه ريختن شراب بر خاك و رسم سوما را نيز كه در نزد هند و اروپاييان بسيار محترم بود ، از آداب مذهبى حذف كرد . آيين زرتشت بر پايه انديشه نيك ، گفتار نيك و رفتار نيك استوار است .
زرتشت ، در ميان آرياييان ، از سوى خداوندى توانا ، و بىيارو ياور و بىنياز كه آفريننده و نگاهبان جهان است ، به نام اهورا مزدا ، براى راهنمايى مردم برانگيخته شد و همه گروه پروردگاران آريايى را از كرسى خدايى به زير آورد و بر شيوه پرستش آيين كهن خرده گرفت و نشان بطلان برآن نهاد و خدايان بىشمار را فريفتار و آيين كهن يعنى: ديوينايا ديويز را دروغ پرستى ناميد و مردم را به پرستش يگانه خداوندگار جهان: اهورا مزداى شكوهمند فروغمند و به پيروى از آيين خود ، كيش پاك مزديسنامزا خواند .
اهورا مزدا ، يگانه خداى توانا و داناى زرتشت است كه جهان را به نيروى انديشه خود پديد آورد و خود نيز با توانى بىكران بر سازمان آفرينش سامان بخشيده و فرمان مىراند . او خداوند دادگرى است كه بر پايه دادگرى ، دو نيروى ناسازگار و وارونه پديدارندگى و تباهى يا آفرينش و نيستى ، يا نيكى و بدى يا افزايش و كاستى را خود در سازمان آفرينش خويش به كار مىبرد .
شاعر و فيلسوف بزرگ هندوستان؛ «رابنيدرانات تاگور» مىگويد: بزرگترين پيشامد تاريخى ايران ، همان پيدايش مذهب زرتشت است . او نخستين كسى است كه انديشه استوار و معنوى با روشى آشكار از براى دين برقرار نمود و درآنِ واحد مردم را به پرستش خداى يگانه رهنمون گشت و بنيادى جاودانه از براى نيكى و رسايى پىريزى نمود .
دانشمند امريكايى «ويتنى» گفته است:
«ايران در زمان كهن ، براى جهان قانون وضع نمود و مذهب پديد آورد . اين مذهبى است كه در اوستاى زرتشت بيان شده است ».
كتاب زرتشت گاتاها است . كتاب اوستا ، كتاب مهريان است نه زرتشت . اوستا پيش از گاتاها سروده شده و گاتاها مصادف است با بعثت زرتشت . گاتاها سرودهاى خود زرتشت است . گاتاها خود بر چند بخش است: گاتاى اَهونَوَد ( سرور )ahunawad ، گاتار اُستَوَد ( تندرستى )ostawed ، گاتاى سپنتمد( روان پاك ) sipantmad ، گاتاى وهو خشَترَ( توان نيك ايزدى )wohu xasatra ، گاتاى وهيستوا( بهترين خواسته و نيكوترين ثروت )wahistv .
سرودهاى گاتاها ، نخستين كوشش روشن و گويا براى بِه ساختن و نوكردن دل مردمان دربردارد . اين سرودها به راستى در منش ، يكه و بىهمتاست و منش هرگز پير نمىشود . گاتاها كهنترين سند دين درونى است كه جوينده و آزماينده انديشه و گفتار و رفتار است .
بهشت و دوزخ معنوى ، نخستين بار در جهان در گاتاها بيان شده است . زمانى كه مردم در چنگال ترسهاى كودكانه يك آينده پر از بيم و هراس گرفتار بودند ، زرتشت اين راستى جاويد را بر زبان راند كه پاداش بهشت و كيفر دوزخ تنها از درون است .
اين نخستين بار در داستان دين و منش است كه هنر را از خود هنر پاداش و زشتى و بدى را خود زشتى و بدى كيفر است . كيفرى كه از برون است ؛ كيفر نيست ، بلكه ستم است و پاداشى برونى ، به راستى پاداش نيست . بهشت زرتشت ، انديشه و گفتار و كردار پاك است .
زرتشت مىفرمايد:
«من براى تو اى اشا ، اى راستى و براى تو اى بهمن ، اى منش نيك ، و براى تو مزدا اهورا ، اى خداى جان و خرد و از براى كسانى كه آرميتى به پارسايى و دوستارى شهر جاودانى را مىآرايد ، سرودهايى مىسرايم كه كهن تا كنون نسروده است ».
هات 28 ـ بند 3 .
اينك اى مزدا از سوى تو مىگويم . بايد به دانا نيز گفته شود . كه سرانجام دروغ كار اندوه است و سرنوشت راستكار خرسندى . بىگمان شادى از آن او است كه اين پيام را به دانا بياموزد .
بند 8 ـ هات 51 .
اى مزدا! اينك در نماز دستها را برافراشته ، بيش از هر چيز خرسندى منيوى افزاينده را خواستارم و مىخواهم همه كارهاى خود را از روى راستى و پاكى انجام دهم و خرد خود را با منش نيك تو دمساز سازم تا روان آفرينش را خشنود گردانم .
بند 1 ـ هات 28 .
آفريدگار يگانه زرتشت ، بىآغاز و بىانجام است ( هات 31 ـ بند 7 ) . او هميشه همان بوده و همواره همان خواهد بود . او تغييرناپذير است . او توانا ، تواناترين ، دادگر ، دادگرترين است . اهورا مزدا ، آفريننده جهان خاكى و جهانهاى منيوى است و سامان آفرينش را نيز هم او پديد آورده .
هات 31 ـ بند 8 ،
اهور امزدا آفريننده نظم و سامان سراسر آفرينش و جهان هستى و آفريدگار كل است . او راستى ، سازنده منش نيك ، بخشنده خرد پاك و انديشه روشن است . او آفريننده رسايى و جاودانى ، بخشاينده نيكىها و افزونىها است . او خدايى راست و پيمانشناسى است كه خشم و كين در دادگاه او راه ندارد و آفريدگان او نيز بايد چنين باشند . او تواناى بىمانندى است كه هر چه بخواهد ، انجام مىدهد . و داناى بىكرانى است كه همواره از نهان و آشكار جهان آشكار است .
( هات 43 ـ بند 1 ) .
اى اهورا مزدا! از هر كار آشكار و پنهان كه درخور سزا است و از هر كردار زشت هرچند بسيار كوچك كه شايسته بزرگترين كيفر است ، توبه دستيارى راستى آگاهى و با ديدگان روشن خود نگهبانى .
فلسفه گاتاها ، يكتاپرستى پاك است و برخلاف برخى ديدگاههاى غلط ، آيين مزدينا ، دوگانه پرستى نيست ، بلكه در همه گاتاها خداوند يكتاى هستى بخش داناى بزرگ حضور چشمگيرى دارد . در آيين زرتشت ، اهورا مزدا؛ آفريدگار كل و فرمانرواى آفرينش و نيك و بد در دست او است و انسانها به خواست و به كام در پهنه زندگى ، ميان نيك و بد خود به آرامى يكى را برمىگزينند . سراسر گاتاها ستايش خداوند يگانه مىباشد . ستايش زرتشت در گاتاهانه از روى ترس و واهمه و نه براى نياز و پاداش است . او از روى دوستدارى و دلدادگى به نيايش برمى خيزد .
انديشه زايش و مرگ ، يكى از نخستين انديشههاى فلسفى ايرانيان بود . به مرگ مىانديشيدند و آن را نوعى تولد ديگر مىپنداشتند . از اين رو درگذشتگان را به شكلى كه كودك در شكم مادر دارد ، با پاها و دستهاى جمع شده بر بروى سينه به خاك مىسپردند تا به همان گونه كه به اين دنيا آمدهاند ، به دنياى ديگر وارد شوند .
در ايران باستان براى انسان ، قائل به تن و چند گونه نيروى منيوى بودند . تن همان وجود مادى انسان است ، نيروهاى منيويى انسان ، بنابه اوستا ، يسن 26 ، بند م ، پنج نيرو است:
اهو: نيروى زيست است كه با تن به هستى مىآيد و با آن نابود مىشود . وظيفه آن نگهدارى تن و تنظيم زيست طبيعى است .
دئنا: پس از درگذشت انسان ، در جهان ديگر ، دين بر روان مرد پرهيزگار چون دخترى زيبا و درخشان ظاهر خواهد شد و او را راهنما خواهد بود و بر مرد بدكار ، چون زنى پتياره درخواهد آمد و كردار بدِ او را بر وى خواهد نمود . در اوستا ، معنى وجدان و دريافت روحانى انسان را دارد . اين نيرو را آغاز و انجامى نيست و اهورامزدا آن را در تن انسان مىنهد تا او را از نيكويى و زشتى كردار خويش آگاه سازد و نيكى را بستايد و بدى را نكوهش كند . اگر انسانى بر اين نيروى درونى دست يابد ، هرگز به بدى دست نخواهد برد .
بئوره( baoza ): نيروى درك و حسن انسان است كه پس از مرگ زنده مىماند و به روان مىپيوندد . اين نيرو همچنين حافظه ، هوش و قوه تميز را اداره مىكند .
اورون( ovrwana ): مسئول كردار انسان است و گزينش خوب و بد بر عهده او است . پس از مرگ ، پاداش پادامزه دوزخ را دريافت مىدارد . روان مرد پرهيزگار به فرَوَشى او مىپيوندد و در بهشت بهسر مىبرد ، ولى روان دوزخى مرد به تنهايى در دوزخ رنج و ستم مىبيند .
فَرُوشى ( firavasi ): در اوستا و در متنهاى پهلوى ، تنها سخن از فروشى پرهيزگاران زن و مرد و دلاوران است . فروشىها وظيفه مهم دفاع عمومى عليه اهريمن و اعمال دلاورانه در دفاع از خويشان ونزديكان را برعهده دارند . با توجه به وظايف متعددى كه در زمينه دفاع؛ بركت بخشيدن و همكارى با اورمزد در امر نگاهدارى جهان بر عهده فروشىها است . مىتوان باور داشت كه در مرحلهاى بسيار كهن ، اقوام ايرانى به فروشىها به عنوان روان نياكان مىنگريستهاند و بعدها روان و فرد هر كدام از يكديگر جدا گشته ، دو چيز مستقل شدند .
بهشت در آيينهاى ايرانى چهار طبقه دارد: طبقه اول بهشت كه مكان انديشه نيك است ، در كره ستارگان . طبقه دوم در فلك ماه است كه جايگاه روانهايى هستند كه از گفتار نيك پذيرايى مىكنند و طبقه سوم طبقه خورشيد است كه به فرمانروايان خوب پاداش مىدهند و طبقه چهارم گرودمان است كه بهمن روان را به حضور اورمزد مىبرد .
بهشت ستاره پايه و از آن فراز است و دوزخ زير رويه زمين است . بهشت روشن ، خوش بوى و فراخ و همه آسايش و همه نيكى است و دوزخ تاريك ، تنگ ، متعفن و بىآسودگى و همه بدى است . براى دوزخ هم سه طبقه تعيين شده كه جايگاه دارندگان انديشه بد ، گفتار بد و كردار بد است كه به ترتيب ، دژمت ، دوژخت و دژورشت نام نهادهاند . هر روان ، متناسب با اعمال خود مكافات سختى مىبيند . او به جهان ديوان ، بدان جهان تاريك مىرود كه از تاريكى ساخته شده است كه زاده تاريكى است .
زروانيان به نوعى قيامت معتقد بودهاند و فرجام جهان را فانى دانستهاند . سرنوشت انسان توسط جدال ميان برجهاى دوازده گانه و سيارات هفت گانه از رمز ازل تعيين مىگردد .
زروان به يكسان پدر نيك و بد است . همچنان كه جسما روز و شب است ، اخلاقا نيز نيك و بد است .
منابع
فارسى
1 . صديقى ، رضا ، اصلاحات و رستاخيز در آيينهاى ايران باستان ، مؤسسه انتشاراتى آزاد انديشان ، تهران ، 1380 .
2 . ايرانى ، دنيشاه ، فلسفه ايران باستان ، سازمان انتشارات فروهر ، تهران ، 1353 ، چاپ چهارم .
3 . رضائى ، عبدالعظيم ، اصل نسبت و دينهاى ايران باستان ، ناشر، مؤلف ، تهران ، 1368 .
4 . گورويچ ، ژرژ ، ماسه ، هانرى ، مبانى جامعهشناسى ، ترجمه باقر پرهام ، تهران، انتشارات اميركبير ، چاپ دوم ، 1350 .
5 . گرانپايه ، بهروز ، فرهنگ و جامعه ، معاونت پژوهشى و آموزشى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تهران ، 1377 .
6 . قائمى ، محمد ، ادبيات باستانى ايران ، اصفهان ، 1348 .
7 . اون والا ، هيربد مانكجى رستم جى ، روايات فارسى داراب هرمزديار ، 2 جلد ، بمبى ، 1932 .
8 . ايرانى ، دنيشاه ، اخلاق ايران باستان ، ترجمه، عبدالحسين سپنتا ، تهران ، 1334 .
9 . شاهرخ كرمانى ، كيخسرو ، فروغ مزدينى ، تهران ، 1278 يزدگردى .
10 . شهمردان ، رشيد ، تعليمات زرتشت ، با مقدمه دنيشاه ايرانى ، بمبئى ، 1311 خورشيدى .
11 . صفىزاده ، دكتر فاروق ، ( مهركيش اوستا ) اوستا ، ايران جام ، تهران ، 1375 .
12 . ـــــــ ، دينهاى ايران باستان ، نشر پارسى ، بمبئى ، 1986 .
13 . ـــــــ ، ( مهر كيش اوستا )؛ آيين مهر در ميان كردان ، ايران جام ، تهران ، 1376 .
14 . ـــــــ ، زبانهاى ايرانى ، پارس ، بمبئى ، 1987 .
15 . پيك كنكاش موبدان ، تهران ، شماره 7 ، دى ماه 1350 يزدگردى .
- Asmvssen, jes Peter, Manichaean Literatvve, Delman New york, 1975.
- Alfaric, .P.& waidschmidt, E.Manichaeische Dogmatik uzw Rev.Hist Rei 113(1936).
- Campbeii. I.A., Mithraic Iconography &ldeoiogy Leiden 1968.
- Gershevitch, 10, the Avestan hymn to Mithve.cambridge saxl, f., mithras Typengeschi chtlich vntersuchvngen Berlin _ 1931.
- Boys mary on mithra in the manichacan Pantheon , Locust Leg , london 1962.
- Burkitt Francis, xoroshtagh and padvaxtagh journal of theology stvdies xxxvi 1935. Henning, W.B manis last jorrney Acta iranica 15 1977.
- Jackson , A.V.W.,”stvdies in manichaeism”, journal of the American oriental society, vol 43 1923
- Mackenzie D.N., manis shabvhrgan Bvlletin of the school of oriental and African studies, 42 1979.
- Reitzenstein R.&schaeder,H.H., studien zum antiken synkretismus aus Iran und Griechenland, Leipzig_ Berlin 1926.
- Ackerman,p., the moon and fertility in early Iran B.A.I.P.A.A., iv pt. A, Dec 1936.
- Belenitsky, A., The ancient civilisation of central Asia,transi,from the Russian byj. Hogarth, London 1969.
- Darmsteter,j., ohrmazdet Ahriman, Paris 1877.
- Lommel, H. som corresponding conceptions in old India and Iran. modi m.v., pp. 260 _ 272
- Comeron, c. G., History of Early Iran, Chicago 1936.
- Dhalla, M. N ,. Zoroastrian Theology, New york, 1914.
- Gray , L. H ., The Foundations of the Iranian Religions. Bombay 1925.
- Herzfeld, E., Zoroaster and his world, 2vols. Princeton 1947.
- Nyberg, H. s., Die Religionen des alten Iran osnbruck, 1966.
- Windischmann, F., Zoroastrische studien, Berlin 1863.
- Bailey, H. W. Zoroastrian problems in the ninth centvry books, oxford, 1943, repr. 1971.
[1] . daênã
[2] . a_1ã
[3] . wahistem mano
[4] . wahistem ankhu











