«انسانشناسی در قرآن و مکتب اهل بیت(ع)»؛ استاد مهریزی: «کرامت انسان» حلقه اصلی مباحث دین شناسی است/ «کرامت انسان» را به یک قاعده فقهی تقلیل ندهیم/ ادبیات دینی، ادبیات «کرامت محور» است
«انسانشناسی در قرآن و مکتب اهل بیت(ع)»؛ استاد مهریزی: «کرامت انسان» حلقه اصلی مباحث دین شناسی است/ «کرامت انسان» را به یک قاعده فقهی تقلیل ندهیم/ ادبیات دینی، ادبیات «کرامت محور» است.

شفقنا- استاد مهدی مهریزی در بخش اول از سلسله نوشتارهایی با عنوان «درآمدی بر انسانشناسی در قرآن و مکتب اهل بیت(ع) که در اختیار شفقنا قرار دادند، بیان کردند: کرامت به معنای اصالت و شرافت است. کرامت انسان، حلقه اصلی و نقطه اصلی مباحث دین شناسی است که در فقه نیز تاثیر دارد، ولی فراتر از فقه است. یعنی در اخلاق، مباحث معرفتی و عقیدتی باید مطرح شود، نه اینکه آن را به فقه و در حد یک قاعده فقهی تقلیل دهیم.
متن کامل بخش اول بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله و به نستعین
ربِّ اشْرَحْ لي صَدري و یَسِّرْ لی أمری و احْلل عُقدةً مِنْ لساني یَفقَهوا قَوْلی
به گمان من یکی از مسائل اساسی که می توان مکتبهای فلسفی، آیینها و فرهنگها را با آن سنجید، نوع نگاه آنها به «انسان» است؛ اینکه چه تلقی از انسان دارند و انسان را چگونه تعریف میکنند و برای انسان چه جایگاهی در نظام هستی قائل هستند؟ آیا انسان موجودی است که از تواناییهایی در دانستن برخوردار است و آیا حق انتخاب دارد؟ ارزش اساسی و اصلی آدمی به چیست؟ ارزش های ذاتی انسان، جدا از ارزش های اکتسابی، کدامند؟ نسبت انسان با خداوند چیست؟ نسبت انسان با دین کدام است؟
مع الاسف در مطالعات اسلامی و نیز علوم اسلامی این موضوع و مسأله جایگاه اختصاصی نداشته و ندارد و به صورت پراکنده به آن پرداخته شده است و آن هم غالباً انتزاعی است که کمتر با زندگی واقعی انسان سروکار دارد.
مباحث جبر و اختیار در علم کلام و تجرد روح و نیز کتاب نفس در فلسفه مشاء و حکمت متعالیه، نمونههایی از این دست است.
در دهههای اخیر که مباحث انسانشناسی در مطالعات غربی جدی شده با عناوینی از قبیل انسان در قرآن یا انسان در نهج البلاغه و عناوینی با پسوند یا پیشوند انسان روبرو هستیم.
جای پژوهش جدی در استخراج آنچه در قرآن و روایات آمده و دستهبندی و تبویب آنها، ناظر به زندگی واقعی انسان و دنیای معاصر ضروری است. البته این کار قدم نخست برای تحلیل و بررسیها و استتاجات نظری و عملی خواهد بود.
ناگفته نماند، مرحوم استاد محمدرضا حکیمی معتقد است که جلد هفتم تا دوازدهم الحیاة ویژه انسان است. گرچه «انسانمداری در الحیاة» یک اصل است[۱] و از این شش جلد، جلد هفتم با عنوان «جایگاه و ارزش انسان» رابطه نزدیکتری با این مباحث دارد. بهرحال، این مسأله خلاء مطالعاتی و پژوهشی در ادبیات دینی دارد.
در این سلسله گفتارها که با عنوان «درآمدی بر انسانشناسی در قرآن و مکتب اهل بیت» عرضه میگردد، سلسله مباحثی که به نظر نگارنده اساسی و عینی است دنبال میشود.
مباحثی از قبیل: کرامت انسان، نسبت انسان و خدا، نسبت انسان و دین و …
در این سلسله نوشتارها، هر گفتار به یک موضوع اختصاص پیدا میکند که ذیل آن مباحثی مطرح میشود.
گفتار اول: کرامت انسان
موضوع اولی که در این گفتارها به آن میپردازیم، مسئله کرامت انسان در قرآن و مکتب اهل بیت است. در این گفتار، ابتدا مقدماتی را درباره کرامت انسان ذکر می کنم، سپس مباحث را در چند بخش دنبال می کنیم؛ یک بخش به مباحث قرآنی می پردازیم و سپس به مکتب اهل بیت و به ویژه نهج البلاغه و اگر توفیقی بود، بحث چالش های مسئله کرامت انسان را هم طرح خواهم کرد.
به گمان من، وقتی بحث انسان مطرح می شود، می توان بلافاصله کلمه «کرامت انسان» را هم به آن اضافه کرد چون لااقل در زبان عربی، کرامت انسان با اصالت انسان برابری میکند که درباره آن توضیح خواهم داد.
بر همین اساس می توان عنوان کرد که مسئله کرامت انسان یک قاعده و یک پایه «دین شناسی» است. برخی این مساله را در حد یک قاعده فقهی تقلیل می دهند، ولی به گمان من سطح آن بالاتر است یعنی در پایگاه اصلی و اساسی دین شناسی قرار می گیرد و هسته مرکزی و قطب اصلی دین شناسی است چون دین برای انسان آمده بنابراین اصل اساسی این است که انسان کجا قرار دارد و بر این اساس، کرامت انسان در نقطه مرکزی و اصلی قرار میگیرد.
وقتی عبارت «کرم» مطرح میشود، معمولاً آن را با واژه کریم میشناسیم که به معنی شخص سخاوتمند است و این یکی از مصادیق معنای کرامت به حساب می آید، ولی معنی اصلی کرامت در قدیمی ترین کتابهای لغت، در زبان عربی (که زبان قرآن نیز می باشد) «نجابت و اصالت» است. به عنوان مثال به انسان آزاده، نجیب و به شخصی که از ریشه و اصالت پاک خانوادگی برخوردار است، «کریم» گفته می شود.
در برخی از موارد این کلمه برای غیر انسان نیز به کار می رود به عنوان مثال درباره اسب، شتر و درخت نیز این کلمه به کار می رود، وقتی گفته می شود «اسب کریم» یا «کرم الفرس» یعنی اسبی که موی نرم، پوست لطیف و بوی خوبی دارد؛ یعنی اصالت و نجابت این حیوان منظور نظر است.[۲]
بله یکی از موارد کاربرد واژهٔ «کرامت» انفاق و دست و دل بازی است، ولی در اصل به ذات برمی گردد. در واقع معنی اصلی و لغوی «کرامت انسان» در زبان عربی به معنای «نجابت و اصالت انسان» است و ما از این معنی، صحبت می کنیم؛ نه معنی کرم به معنی سخاوت و کریم و فرد سخی که آن هم یکی از شاخه ها و فروعات است.
قرآن این تعبیر را بسیار به کار برده از جمله: «رب کریم[۳]، کتاب کریم[۴]، بررة کرام[۵]، رزق کریم[۶]، اجر کریم[۷]، مقام کریم[۸]، رسول کریم[۹]، ملک کریم[۱۰]، عرش کریم،[۱۱]، زوج کریم،[۱۲]، قول کریم[۱۳]، مدخلا کریماً[۱۴]، صحف مکرمة[۱۵]، عباد مکرمون[۱۶]» یعنی کرامت بر کل این عالم حاکم است.
خداوند کریم است، قرآنی که فرستاده کریم است، روزی که به انسان ها داده، کریم است، مقام و جایگاهی که به انسان ها می دهد، کریم است. جهان آخرت دار کرامت است، واسطه هایی که بین خدا و جهان هستند به عنوان کِراماً کاتِبین یا حفظه کرام یا کرام بررة میباشد. در واقع یک ادبیاتی را بیان میکند لذا کرامت فقط درباره انسان مطرح نمیشود بلکه همه چیز عالَم در همه قسمتها، اصیل است.
همه افعال، واسطهها، نامه ها و مکاتبات بین خداوند و جهان، کریم است و انسان نیز کریم می باشد. به نظر من این نقطه شروعی است که نشان می دهد ادبیات دینی قرآنی، ادبیات کرامت محور است و وقتی می خواهیم راجع به کرامت انسان صحبت کنیم، اگر این توضیحات را در کنار آن قرار دهیم، بحث های بعدی را بسیار آسان تر می فهمیم؛ اینکه بعضی ها می گویند کرامت انسانی، یک کرامت اقتضایی و اکتسابی است، با این سلسله نمی سازد.
رب کریم، کتاب کریم، رزق کریم، مقام کریم همگی بالفعل کریم هستند.
«كَرَّمۡنَا بَنِيٓ ءَادَمَ»[۱۷] نیز بالفعل است و چون خداوند کریم است، آنچه از خدای کریم نیز صادر می شود و به او ربط پیدا می کند، از وصف کرامت برخوردار است بنابراین کرامت به معنی شریف، نجیب و آزاده است.
یکی از مباحثی که پیش از ورود به بحث های قرآنی و نهج البلاغه باید مطرح کنم این است که واژه کرامت انسان که در ادبیات دینی ما آمده، بسیار گسترده تر و عمیق تر از واژهٔ حقوق بشر است که امروزه در دنیا مطرح می باشد. چون کرامت انسان و حقوق بشر در سه مورد با هم تفاوت دارند، یکی «انسان» است، و دیگری «بشر»، یکی «کرامت» است، و دیگری «حق». همچنین در بحث کرامت انسان، نقطه شروع از خداست ولی در حقوق بشر این چنین نیست.
در تعبیرهای دینی و قرآنی وقتی بشر مطرح می شود، بیشتر ابعاد مادی انسان مورد نظر است، در مواقعی هم که قرآن کلمه بشر را به کار برده، به جنبه های مادی اشاره دارد که خلقتش از خاک است و در این جهان کارهای عادی انجام می دهد وقتی خداوند می خواهد پیامبران را با بقیه مقایسه کند، می گوید: «إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى إِلَىَّ»[۱۸]؛ من مثل شما بشر هستم، میخورم و می خوابم و تنها یک ویژگی متفاوت دارم و آن اینکه بر من «وحی» می شود.
اما کلمه انسان را که قرآن به کار می برد بیشتر به جنبه های فرا بشری و فرا مادی توجه دارد، یک موجودی که از روح الهی برخوردار است و با عالم غیب ارتباط دارد و از عالم غیب انرژی میگیرد یعنی اولین تفاوت کرامت انسان با حقوق بشر در خود کاربرد کلمه بشر و کلمه انسان است.
دوم اینکه به نظر میرسد کرامت معنی عمیقتر و وسیعتری از حق دارد. انسان یک مطالبات و حقوقی دارد، اما اگر بگوییم که فراتر از حقوقش، شایسته و لیاقت کرامت دارد یعنی یک موجود نجیبی است که در آن حقوق هم افتاده است. یکی از اجزای کرامت، حق است، ولی فراتر از معنی حق، در دل کلمه کرامت خوابیده است.
و سومین تفاوت این است که در ادبیات دینی، کرامت انسان از خدا شروع می شود، خداوند این کرامت را به انسان داده لذا یک معنی فرا مادی و غیبی پیدا میکند، ولی در حقوق بشر نقطه شروع، خود انسان و خود بشر است.
این نکات را می توان به عنوان مقدمه بحث ذکر کرد؛ بنابراین اولاً کرامت به معنای اصالت و شرافت است. ثانیاً کرامت انسان، حلقه اصلی و نقطه اصلی مباحث دین شناسی است که در فقه نیز تاثیر دارد، ولی فراتر از فقه است. یعنی در اخلاق، مباحث معرفتی و عقیدتی باید مطرح شود، نه اینکه آن را به فقه و در حد یک قاعده فقهی تقلیل دهیم.
ثالثاً ادبیات دینی، ادبیات کرامت محور است؛ نه تنها انسان بلکه خداوند و موجودات دیگر بین خدا و انسان، با وصف کریم و کرامت شناخته می شوند.
[۱]. الحیاة، ج۷، ص ۴۱.
[۲]. تاج العروس، ج۱، ص ۴۱ ـ ۴۴.
[۳]. سوره نمل، آیهٔ ۴۰.
[۴]. سورهٔ نمل، آیهٔ ۲۹.
[۵]. سورهٔ عبس، آیهٔ ۱۶.
[۶]. سورهٔ انفال، آیهٔ ۴
[۷]. سورهٔ حدید، آیهٔ ۱۱.
[۸]. سورهٔ شعراء، آیهٔ ۵۸.
[۹]. سورهٔ الحاقه، آیهٔ ۴۰.
[۱۰]. سورهٔ یوسف، آیهٔ ۳۱.
[۱۱]. سورهٔ مؤمنون، آیهٔ ۱۱۶.
[۱۲]. سورهٔ شعراء، آیهٔ ۱۰.
[۱۳]. سورهٔ اسراء، آیهٔ ۲۲.
[۱۴]. سورهٔ نساء، آیهٔ ۳۱.
[۱۵]. سورهٔ عبس، آیهٔ ۱۳.
[۱۶]. سورهٔ انبیاء، آیهٔ ۲۶.
[۱۷]. سورهٔ اسراء، آیهٔ ۷۰.
[۱۸]. سورهٔ کهف، آیهٔ ۱۱۰.










